اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

۱۹+۱

باد آرام گرفت؛

خوابم می آید

+

۱۹

غمناک و عدم توانایی بی تفاوتی به آن... 

ترسم از بی شاعری و ترسیم کوچه های بی شاعر... 

واژه ی درگیر این روز ها که قورتش باید داد اما هضمش سخته: 

 "نمیدانم"...هیچ نمیدانم-پشت هیچستان را نمیدانم-هیچ را نمیدانم... 

 

 

...و دیگر هیچ

 

 

۱۸

تز،

آنتی تز،

می دهد سنتز...


پویایی جامعه خلاصه می شود در آن.که عدمِ آن در این خاک باعث در جا زدنِ ما شده است.

۱۷

زُل   زُل   زُل 

در چشم هایت... 

گیرا بود بدجور و منی که در بازار بورست آن ها را خریدم/ 

بیست و هشت بود٬خوب که نه عالی بود لذتش را بردم و نقطه عطفش زیر آن سایه لعنتی بود... 

بردند مرا در درونشان هر آنچه در درونت بود لعنتی... 

و من زدم به تو... 

زُل  زُل   زُل 

 شیرین بود زیر سایه ی آن٬ عشق بازی فرانسوی... 

و تمامم خلاصه شده در... 

زُل   زُل   زُل 

در آخر هم خیره بودم به تو در شیشه روبرو و به تو میزدم... 

زُل   زُل    زُل

۱۶

جلف شو 

جار بزن 

لج بگیر 

مادرش را بٍ... 

فریاد بکش 

عْر بزن 

چوبه ی سفالی ات بر در بزن... 

ـاین چهار راه دیواراش و ساختموناش بلند،زیر دیواری بلند یه نفر جون میکنه،زیر دیواری بلند دود بگیر و به عرش رو... 

فقط اونور چهار راه پیش اون پلیس لعنتی نرو ... 

اون احمق حتی نمیدونه تا شانزلیزه چقدر راهه...هه!!! 

باشه باشه فقط بذار خودم برم...میرم تا داروخونه باشه! 

سرت درد میکنه باز؟شایم رودت باشه! 

اه     (...F) 

واستا...واستا.

پلیسه رو میگم؛

این همون بود که دیشب تو اون فیلم دو نفر بی گناه رو کشت...

نه...نه...

برو...برو اونور چهار راه سرش عر بزن

اونو بُکُش...بکَش،بُکُش