اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

۱۵

من یاد خواهم گرفت که آرزوهایم را در سقف نا ممکن ترین مهالات بیاموزم... 

   و بخند به تاب خوردنش!

۱۴

آهسته؛ 

از سرعت خود بکاهید جاده تخمی ست/

۱۳

نحس...

۱۲

  

 

 

   نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بردار...

۱۱

مث خستگی مفرد در یک کارگاه و کارهای روزمره تکراری/ 

مث سر گردانی یک فرقون در میان گازهای یک کپسول co2/

روزنه های بی نور که گرفتندشان خاکسترها/

دود غلیظ فروردین یک پیرمرد خسته ای که انگار پانصدو یکمین سر سردر گم است...