غمناک و عدم توانایی بی تفاوتی به آن...
ترسم از بی شاعری و ترسیم کوچه های بی شاعر...
واژه ی درگیر این روز ها که قورتش باید داد اما هضمش سخته:
"نمیدانم"...هیچ نمیدانم-پشت هیچستان را نمیدانم-هیچ را نمیدانم...
...و دیگر هیچ
هی،پسر خاله یِ تمام آدمایِ شهر.دیشب شبِ هیچی بود.راستی،برگردان شد!You should come back Must return And fly with me Must return And life began again, you're with me. You should come back And with my hand Window in the morning you open your room. The eyes Just to see me 're open. For you, kissing 're cute for my lips. You should come back This is a pleading.
پاسخ روشنی به تمام سوالهای تیره و وحشتناک....نمیدانم...
قانع و غیر قاطع
و من هیچ نمی دانم...
(هیچ) را نمیدانیم...
...
.../
و چقدر خوب میدانی که نمیدانی
بله خب...
این تریپ نمیدونم رو سقراط توی یونان باستان کهنه کرده داش! حالا مده که بگی خیلی زیادم میدونم ! چشتونم در آد !
در اومده...ولی نمیدونم
و دیگر هیچ را خوب آمدی جانم...فرشاد عدم رویت می شود در تمام سوراخ های زندگی مان...حتی سوراخ ها!!
حتا جرز بی سوراخ...
من ...علیرضا ...یک دلقک ...برگشته ام
راش
پشت هیچستان جایست که در آن باید رید
پشت هیچستان فقط جاییست...همین
زُل زُل زُل
شاید...
توانایی بی تفاوتی را . . . نمی دانم . . .
هی آقا حسین و آقا پسرخاله ! اون شب واقعا شب هیچی بود ! شب پوچی ! ... و دیگر هیچ !!! بازم از جفتتون معذرت می خوام :( ایشالا یه فرصت دیگه :)
خیلی وقت است که هیچ نمیدانیم..از نمیدانم است که آغاز میشود هرچیز...این جا همه چیز خیلی وقت است که هیچ شده است....
و چه تلخ و سوال برانگیز است این پاسخ غیر قاطع
تصدقت فرشاد جان ..
شاید همه چیز در " هیچ " باشد...
رفتیم تا لب هیچ...
ممنون ار حضورتبه قول دوستی این ذهن دانم ساز و ندانم ساز ماست که می دانم ونمی دانم را می آفریند گاهی برعکس باید به واژه ها نگریستقلمت ماندگار
الان تو باید تو تاکسی باشی!
هیچ همان چیزی است که...روح ترسد از آغوشش...و مرگ رود به پابوسش!و دیگر هیچ!(ممنون که سر زدی)
فدات چیز نویس جان...
هی،پسر خاله یِ تمام آدمایِ شهر.دیشب شبِ هیچی بود.
راستی،برگردان شد!
You should come back
Must return
And fly with me
Must return
And life began again, you're with me.
You should come back
And with my hand
Window in the morning you open your room.
The eyes
Just to see me
're open.
For you, kissing
're cute for my lips.
You should come back
This is a pleading.
پاسخ روشنی به تمام سوالهای تیره و وحشتناک....نمیدانم...
قانع و غیر قاطع
و من هیچ نمی دانم...
(هیچ) را نمیدانیم...
...
.../
و چقدر خوب میدانی که نمیدانی
بله خب...
این تریپ نمیدونم رو سقراط توی یونان باستان کهنه کرده داش! حالا مده که بگی خیلی زیادم میدونم ! چشتونم در آد !
در اومده...ولی نمیدونم
و دیگر هیچ را خوب آمدی جانم...
فرشاد عدم رویت می شود در تمام سوراخ های زندگی مان...
حتی سوراخ ها!!
حتا جرز بی سوراخ...
من ...علیرضا ...یک دلقک ...برگشته ام
راش
پشت هیچستان جایست که در آن باید رید
پشت هیچستان فقط جاییست...همین
زُل زُل زُل
شاید...
توانایی بی تفاوتی را . . . نمی دانم . . .
هی آقا حسین و آقا پسرخاله ! اون شب واقعا شب هیچی بود ! شب پوچی !
... و دیگر هیچ !!!
بازم از جفتتون معذرت می خوام :( ایشالا یه فرصت دیگه :)
خیلی وقت است که هیچ نمیدانیم..از نمیدانم است که آغاز میشود هرچیز...این جا همه چیز خیلی وقت است که هیچ شده است....
و چه تلخ و سوال برانگیز است این پاسخ غیر قاطع
تصدقت فرشاد جان ..
شاید همه چیز در " هیچ " باشد...
رفتیم تا لب هیچ...
ممنون ار حضورت
به قول دوستی این ذهن دانم ساز و ندانم ساز ماست که می دانم ونمی دانم را می آفریند گاهی برعکس باید به واژه ها نگریست
قلمت ماندگار
الان تو باید تو تاکسی باشی!
هیچ همان چیزی است که...
روح ترسد از آغوشش...
و مرگ رود به پابوسش!
و دیگر هیچ!
(ممنون که سر زدی)
فدات چیز نویس جان...